ـ کتاب «سبیلیات» نوشته فهد اسماعیل نویسنده کویتی با ترجمه اسماء خواجه زاده توسط انتشارات شهرستان ادب چاپ و روانه باز نشر شد. جنگ پدیدهای است بیرحم و جانفرسا که وقتی به جایی هجوم بیاورد، هر کس به تناسب داشتههای خویش، از آن زخم میخورد و سهم برمیدارد. جنگ هشت ساله ایران و عراق، با توجه به طولانی بودن مدت آن، حادثهای است که برای هر یک از طرفین، تبعات بیشماری به همراه داشته که برخی از این تبعات، در کتابهای مختلف دوران دفاع مقدس جلوهگر شده و خواهد شد. کتاب «سبیلیات» به سرنوشت «امقاسم» و تماشای جنگ از زاویه نگاه او اختصاص دارد؛ او که به همراه همسر و فرزندان و نوههایش در «سبیلیات» زندگی میکند، به دستور ارتش وقت عراق، مجبور به جلای وطن و گریز به مناطق امن در حوالی نجف میشود. قرار است این دوری بیش از سه ماه به طول نینجامد اما پس از مدتی زیست در این ناحیه و طولانیتر شدن مدت موعود، امقاسم تاب دوری از وطن را نمیآورد و شبانه و به دور از چشم فرزندان و نوهها، بار دیگر، مسیر رفته را به همراهی الاغشان، «قدمخیر» باز میگردد تا سرنوشت محتوم خویش را، هر چه که هست، در وطنی که خانه آبا و اجدادی اوست، جستجو کند. این سومین اثر ترجمه پس از «کلیدها» و «من پناهنده نیستم» است که توسط نشر شهرستان ادب عرضه میشود. فهد اسماعیل پایهگذار رمان و شخصیت پیشروی ادبیات داستانی در کویت است که ۴۱ اثر چاپشده دارد. خوانش سبیلیات، بویژه برای کسانی که طالب روایاتی از منظرهایی تازه به جنگ ایران و عراقاند، میتواند جذابیتهای خاص خود را داشته باشد. کتاب «سبیلیات» با ۱۸۴ صفحه منتشر شده است. بخوانید, ...ادامه مطلب
پرستاری احتمالا باید یک صندلی باشد. صندلیای که آن را گذاشتهاند وسط مرگ و زندگی! و قرار است یک چیزهایی را عوض کند. یک چیزهایی که البته مهمترین دارایی آدم هم جزء آن است؛ جانش. صندلیای که خودش همهجای دنیا یک رنگ است اما صاحبانش نه. یعنی وارد کنه قصه که میشویم میبینیم پرستار داریم تا پرستار، همانطور که صندلی داریم تا صندلی.قصه از اینجا شروع شد که دیدم یک پرستار فلسطینی واکسن به دست گرفته و یک مقام اسرائیلی هم با خنده پهنی رو به دوربینها نشسته تا آن پرستار واکسنش را بزند. اما وقتی دنبال نمونههای آن گشتم به جایش تا دلت بخواهد قصه پرستارهایی بود که خون بر لباسهای سفیدشان نشسته است. در همین حوالی ما؛ جایی به اسم فلسطین.صندلی سرخ، آن دخترک بیست و یک سالهای بود که برای کمک به مجروحان راهپیمایی بازگشت رفتهبود. همین دو سه سال پیش بود، یکی زخمی شد، او دستهایش را بالا گرفت تا به نیروهای اشغالگر نشان دهد سلاح ندارد، تکتیرانداز اسرائیلی اما با خونسردی تمام سینهاش را هدف گرفت و یک سوراخ کوچک رو سینه او و یک سوراخ بزرگ روی سینه انسانیت باز کرد.سفیدپوشی بر زمین میافتد، پرستاری شهید میشود و مردم در تشییع جنازه او فریاد میزنند:« از غزه تا حیفا، یک خونو یک سرنوشت»این قصه دختر پرستار فلسطینی است؛ دخترکی که میگفت: «من از خاکم بیرون نمیروم و حقم را با دست خودم پس میگیرم. از گلوله نمیترسم و هرقدر هم در خطر باشم با تمام قوا مجروحان را نجات خواهمداد تا برگردند و از سرزمینمان دفاع کنند. افتخار میکنم در راه دفاع از وطنم شهید شوم.» و حالا او به خودش افتخار میکند که هم پرستار است و هم شهید.پرستاری اصلا در سرزمینهای اشغالی اینطوری است که مادرت تو را بدرقه میکند تا عصر برای اف, ...ادامه مطلب