![](https://www.jamejamdaily.ir/content/newspaper/Version6100/0/Page16/newspaperimgl_6100_16.jpg?width=1500&crop=57,239,1409,421)
پرستاری احتمالا باید یک صندلی باشد. صندلیای که آن را گذاشتهاند وسط مرگ و زندگی! و قرار است یک چیزهایی را عوض کند. یک چیزهایی که البته مهمترین دارایی آدم هم جزء آن است؛ جانش. صندلیای که خودش همهجای دنیا یک رنگ است اما صاحبانش نه. یعنی وارد کنه قصه که میشویم میبینیم پرستار داریم تا پرستار، همانطور که صندلی داریم تا صندلی.قصه از اینجا شروع شد که دیدم یک پرستار فلسطینی واکسن به دست گرفته و یک مقام اسرائیلی هم با خنده پهنی رو به دوربینها نشسته تا آن پرستار واکسنش را بزند. اما وقتی دنبال نمونههای آن گشتم به جایش تا دلت بخواهد قصه
پرستارهایی بود که
خون بر لباسهای سفیدشان نشسته است. در همین حوالی ما؛ جایی به اسم فلسطین.صندلی سرخ، آن دخترک بیست و یک سالهای بود که برای کمک به مجروحان راهپیمایی بازگشت رفتهبود. همین دو سه سال پیش بود، یکی زخمی شد، او دستهایش را بالا گرفت تا به نیروهای اشغالگر نشان دهد سلاح ندارد، تکتیرانداز اسرائیلی اما با خونسردی تمام سینهاش را هدف گرفت و یک سوراخ کوچک رو سینه او و یک سوراخ بزرگ روی سینه انسانیت باز کرد.سفیدپوشی بر زمین میافتد، پرستاری شهید میشود و مردم در تشییع جنازه او فریاد میزنند:« از غزه تا حیفا، یک خونو یک
سرنوشت'>سرنوشت»این قصه دختر پرستار فلسطینی است؛ دخترکی که میگفت: «من از خاکم بیرون نمیروم و حقم را با دست خودم پس میگیرم. از گلوله نمیترسم و هرقدر هم در خطر باشم با تمام قوا مجروحان را نجات خواهمداد تا برگردند و از سرزمینمان دفاع کنند. افتخار میکنم در راه دفاع از وطنم شهید شوم.» و حالا او به خودش افتخار میکند که هم پرستار است و هم شهید.پرستاری اصلا در سرزمینهای اشغالی اینطوری است که مادرت تو را بدرقه میکند تا عصر برای اف قالُوا أَتَنْسَى الَّذی تَهْوى/ ترجمه شعر از احمد الرفاعی...
ما را در سایت قالُوا أَتَنْسَى الَّذی تَهْوى/ ترجمه شعر از احمد الرفاعی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ekhatooon0 بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 18:08